سوره فاتحة الکتاب (حمد).

این سوره در ((مکه)) نازل شده و داراى هفت آیه است)).

ویژگیهاى سوره حمد :.

1ـ این سوره اساسا با سوره هاى دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زیرا در این سوره خـداونـد طـرز مـناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است آغاز این سوره با حمد و سـتایش پروردگار شروع و با ابراز ایمان به مبد ومعاد (خداشناسى و ایمان به رستاخیز) ادامه و با تقاضاها و نیازهاى بندگان پایان مى گیرد.

2ـ سـوره حـمـد، اسـاس قـرآن اسـت ، در حـدیثى از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم که : ((الحمد ام الـقـرآن)) و ایـن بـه هـنـگـامـى بـود کـه ((جابربن عبداللّه انصارى)) خدمت پیامبر(ص) رسید، پـیـامبر(ص) به او فرمود: ((آیا برترین سوره اى را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم)) جـابـر عـرض کـرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم کن ، پیامبر(ص) سوره حمد که ام الکتاب است به او آموخت.

سپس اضافه فرمود: ((این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ)).

((ام)) به معنى اساس و ریشه است.

شاید به همین دلیل ((ابن عباس)) مفسر معروف مى گوید: ((هر چیزى اساس وشالوده اى دارد و اساس و زیربناى قرآن ، سوره حمد است)).

3ـ درآیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر(ص)معرفى شده ، و در برابر کل قـرآن قـرار گـرفته است ، آنجا که مى فرماید: ((ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دوبار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم))((1)).

محتواى سوره حمد:.

از یـک نـظـر این سوره به دو بخش تقسیم مى شود، بخشى از حمد و ثناى خداسخن مى گوید و بخشى از نیازهاى بنده.

در حدیثى از پیامبر(ص) مى خوانیم : خداوند متعال چنین فرموده : ((من سوره حمد را میان خود و بـنـده ام تـقسیم کردم نیمى از آن براى من و نیمى از آن براى بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را مى خواهد از من بخواهد((2)).

در فضیلت این سوره.

از پـیـامبر (ص) نقل شده : ((هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه کسى است که دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل دیگرى پاداش کسى است که تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هرفردى از مردان و زنان مؤمن هدیه اى فرستاده است)).

هـمـچـنـین در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم : ((شیطان چهار بار فریادکشید و ناله سرداد نـخـستین بار روزى بود که از درگاه خداوند رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تـنـزل یافت ، سومین بار هنگام بعثت محمد(ص)بعد از فترت پیامبران بود و آخرین بار زمانى بود که سوره ((حمد)) نازل شد))!.

چرا نام این سوره فاتحة الکتاب است ؟.

((فـاتحة الکتاب)) به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است ، و از روایات استفاده مى شود که این سوره در زمان خود پیامبر(ص) نیز به همین نام شناخته مى شده است.

از ایـنـجـا دریـچه اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود وآن اینکه برخلاف آنـچـه در میان گروهى مشهور است که قرآن در عصر پیامبر(ص) به صورت پراکنده بود، بعد در زمان ابوبکر یا عمر یا عثمان جمع آورى شد، قرآن درزمان خود پیامبر(ص) به همین صورت امروز جـمع آورى شده بود و سرآغازش همین سوره حمد بوده است ، مدارک متعددى در دست است که قـرآن بـه صـورت مـجـموعه اى که در دست ماست در عصر پیامبر(ص) و به فرمان او جمع آورى شـده بـود ((عـلى بن ابراهیم)) از امام صادق (ع) نقل کرده که رسول خدا(ص) به على (ع)فرمود: ((قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمع آورى کنید)).

سـپـس اضافه مى کند: على (ع) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.

به علاوه حدیث مشهور ((ثقلین)) که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند که پیامبر(ص) فرمود من از مـیـان شـما مى روم و دو چیز گرانبها را به یادگار مى گذارم ((کتاب خدا)) و ((خاندانم)) خود نشان مى دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آورى شده بود.

و در پاسخ این سؤال.

کـه در میان گروهى از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبرجمع آورى شده (به وسیله عـلـى (ع) یـا کسان دیگر) باید گفت : قرآنى که على (ع)جمع آورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعه اى بود از قرآن و تفسیر و شان نزول آیات و مانند آن.

(آیـه 1) ـ میان همه مردم جهان رسم است که هرکار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغـاز مى کنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباطمى دهند ولى آیا بهتر نیست کـه بـراى پـاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات ، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتـبـاط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پـاک خـداست و به همین دلیل باید همه چیز و هرکار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود لذا درنخستین آیه قرآن مى گوئیم ((بنام خداوند بخشنده بخشایشگر)) (بسم اللّه الرحمن الرحیم).

و در حـدیـث مـعـروفـى از پـیامبر(ص) مى خوانیم : کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم اللّه فهو ابتر: ((هرکار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است)).

و نیز امام باقر(ع) مى فرماید: ((سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، بسم اللّه بگوئیم تا پربرکت و میمون باشد)).

کـوتـاه سـخـن ایـنکه پایدارى و بقا عمل بسته به ارتباطى است که با خدا داردبه همین مناسبت خداوند به پیامبر دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: اقر باسم ربک (سوره علق آیه1)، و مى بینیم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى براى پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى ((بسم اللّه)) بگویند (سوره هود آیه 41 و48).

و آنها نیز این سفر را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند.

و نـیـز سـلیمان درنامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سرآغاز آن را ((بسم اللّه)) قرارمى دهد (سوره نحل آیه30).

روى هـمـیـن اصـل ، تمام سوره هاى قرآن ـ با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با مـوفـقـیـت و پـیـروزى و بـدون شکست انجام شود و تنها سوره توبه است که بسم اللّه در آغاز آن نـمـى بینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمان شکنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به ((رحمان و رحیم)) سازگار نیست.

نکته ها :.

1.

آیا بسم اللّه جز سوره است ؟.

در میان دانشمندان و علما شیعه اختلافى نیست که بسم اللّه جز سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت ((بسم اللّه)) در آغاز همه سوره ه، خودگواه زنده این امر است ، زیرا مى دانیم در مـتـن قرآن چیزى اضافه نوشته نشده است ،و ذکر ((بسم اللّه)) درآغاز سوره ها از زمان پیامبر(ص) تـاکـنـون مـعـمـول بوده است به علاوه سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بـسـم اللّه را در آغـاز هـرسـوره اى مى خواندند، و متواترا نیز ثابت شده که پیامبر(ص) آن را تلاوت مى فرمود،چگونه ممکن است چیزى جز قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و برآن مداومت کنند.

بـه هـرحـال مساله آنقدر روشن است که مى گویند: یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصارفریاد زدند اسرقت ام نیست ؟:((آیا بسم اللّه را دزدیدى یا فراموش کردى !.

2ـ.

اللّه جامعترین نام خداست :.

زیرا بررسى نامهاى خدا که در قرآن مجید و یا سایر منابع اسلامى آمده نشان مى دهد که هرکدام از آن یـک بـخـش خاص از صفات خدا را منعکس مى سازد، تنهانامى که جامع صفات جلال و جمال اسـت هـمـان ((اللّه)) مـى بـاشد به همین دلیل اسما دیگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى کلمه ((اللّه)) گـفـته مى شود به عنوان نمونه : ((غفور)) و ((رحیم)) که به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى کند (فان اللّه غفوررحیم) ـ سوره بقره آیه 266.

((سمیع)) اشاره به آگاهى او از مسموعات ، و ((علیم)) اشاره به آگاهى او از همه چیز است (فان اللّه سمیع علیم) ـ بقره : 227.

و در یـک آیـه بـسـیارى از این اسم، وصف ((اللّه)) قرار مى گیرند هو اللّه الذى لااله الا هو الملک الـقـدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجـبار المتکبر: ((اوست اللّه که معبودى جز وى نیست ، اوسـت حـاکـم مطلق ، منزه از ناپاکیه، از هرگونه ظلم وبیدادگرى ، ایمنى بخش ، نگاهبان همه چیز، توانا و شکست ناپذیر، قاهر بر همه موجودات ، و با عظمت)).

یکى از شواهد جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توصیه تنها با جمله لااله الااللّه مى توان کرد.

3ـ.

رحمت عام و خاص خدا:.

مـشهور در میان گروهى از مفسران این است که صفت ((رحمان)) اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن ، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکارمى باشد، زیرا ((باران رحمت بى حسابش همه را رسیده ، و خوان نعمت بى دریغش همه جا کشیده)).

ولى ((رحیم)) اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع وصالح و فرمانبردار اسـت و تنها چیزى که ممکن است اشاره به این مطلب باشد آن است که ((رحمن)) در همه جا در قـرآن بـه صـورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است ، در حالى که ((رحیم)) گاهى به صـورت مقید ذکر شده که دلیل برخصوصیت آن است مانند (و کان بالمؤمنین رحیما) ((خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است)) (احزاب : 43).

در روایـتـى نـیـز از امـام صـادق (ع) مـى خـوانیم : ((خداوند معبود همه چیز است ،نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است)).

4ـ.

چرا صفات دیگر خدا در ((بسم اللّه)) نیامده است ؟.

و تـنها روى صفت ((رحمانیت و حیمیت)) او تکیه مى شود اما باتوجه به یک نکته ، پاسخ این سؤال روشـن مـى شـود و آن اینکه در آغاز هرکار لازم است از صفتى استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جـهـان پـرتـوافـکـن است ، همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشیده است.

بـهـتـر اسـت ایـن حـقـیـقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که مى گوید: ورحمتى وسعت کل شى ((رحمت من همه چیز را فرا گرفته است)) (اعراف ـ 156).

از سـوى دیـگـر مـى بینیم پیامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت ودشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا مى زدند، در مورد ((هود)) و پیروانش مى خوانیم : فانجیناه والذین معه بـرحـمه منا: ((هود و پیروانش را به وسیله رحمت خویش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشیدیم)) (اعراف ـ 72).

پس اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى داردچنانکه در دعا مى خوانیم : یا مـن سبقت رحمته غضبه ((اى خدائى که رحمتت برغضبت پیشى گرفته است)) انسانها نیز باید در بـرنـامـه زنـدگى اساس و پایه کار را بررحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.

(آیه 2)ـ بعد از ((بسم اللّه)) که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبد بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پایانش بیفتند، همان نعمتهاى فراوانى که راهنماى ما درشناخت پروردگار و انگیزه مادر راه عبودیت است.

ایـنـکه مى گوئیم : انگیزه ، به خاطر آن است که هر انسانى به هنگامى که نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخیزد و حق شکر او را ادا کند به همین جهت علماى علم کلام (عقائد) در نخستین بحث این علم ((وجوب شکر منعم)) را که یک فرمان فطرى وعقلى است به عنوان انگیزه خداشناسى ، یادآور مى شوند.

و اینکه مى گوئیم : راهنماى ما درشناخت پروردگار نعمتهاى اوست ، زیرابهترین و جامعترین راه براى شناخت مبد، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.

بـه ایـن دو دلـیـل سـوره فـاتـحـة الکتاب با این جمله شروع مى شود ((حمد وستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است)) (الحمدللّه رب العالمین).

((حمد)) در لغت به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى اسـت.

1ـ هـر انـسـانـى کـه سرچشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نورهدایت در دلها مـى پـاشد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مى کند، و هر طبیبى که مرهمى بر زخم جانکاهى مـى نهد، ستایش آنها از ستایش خدا سرچشمه مى گیرد، چرا که همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک او است ، و نیز اگرخورشید نورافشانى مى کند، ابرها باران مى بارند، و زمین برکاتش را به ما تحویل مى دهد، همه از ناحیه او است.

2ـ جـالـب ایـنـکـه ((حمد)) تنها در آغاز کار نیست ، بلکه پایان کارها نیز چنانکه قرآن به ما تعلیم مـى دهـد بـا حـمد خواهد بود، در مورد بهشتیان مى خوانیم : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شـمـردن خداوند از هر عیب و نقص و تحیت آنها سلام ،و آخرین سخنشان الحمدللّه رب العالمین است)) (یونس : 10).

3ـ امـا کـلـمـه ((رب)) در اصـل بـه مـعنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مى پردازد.

4ـ کلمه ((عالمین)) جمع ((عالم)) است و عالم به معنى مجموعه اى است ازموجودات مختلف و هنگامى که به صورت ((عالمین)) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى این جهان است.

در روایـتى از على (ع) چنین مى خوانیم که در ضمن تفسیر آیه ((الحمدللّه رب العالمین)) فرمود: ((رب العالمین اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم ازموجودات بیجان و جاندار)).

(آیـه3)ـ ((خـداونـدى کـه بـخـشنده و بخشایشگر است ((و رحمت عام وخاصش همه را رسیده (الرحمن الرحیم).

مـعـنـى ((رحـمـن)) و ((رحـیم)) و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر((بسم اللّه)) خواندیم نکته اى که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت درنمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تـکـرار مـى شـونـد (در هریک از دو رکعت اول نمازدوازده بار) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صـفـت رحمتش مى ستائیم و این درسى است براى همه انسانها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند.

بـه عـلاوه اشـاره اى اسـت بـه این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدامى دانیم مبادا رفتار مالکان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.

نـکـتـه دیـگـر اینکه ((رحمان و رحیم)) بعد از ((رب العالمین)) اشاره به این است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش ، با مهربانى و لطف رفتار مى کنیم.

(آیه 4)ـ.

دومین اصل مهم اسلام.

یعنى قیامت و رستاخیز: ((خداوندى که مالک روز جزاست)) (مالک یوم الدین).

در ایـنجا تعبیر به ((مالکیت خداوند)) شده است ، که نهایت سیطره و نفوذ او رابر همه چیز و همه کـس در آن روز مـشخص مى کند، روزى که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مـى شـوند و در برابر مالک حقیقى خود قرارمى گیرند، تمام گفته ها و کارها و حتى اندیشه هاى خود را حاضر مى بینند، هیچ چیزحتى به اندازه سرسوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده اسـت ، و اکـنون این انسان است که باید بار همه مسئولیتهاى اعمال خود را بردوش کشد! حتى در آنجاکه بنیانگزار سنت و برنامه اى است ، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد!.

بـدون شک مالکیت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیت حقیقى است نه مالکیت اعتبارى نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ما است.

و بـه تعبیر دیگر این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است ، آنکس که موجودات را آفریده و لحظه به لحظه فیض وجود هستى به آنها مى بخشد، مالک حقیقى موجودات است.

و در پاسخ این سؤال.

کـه مـگر خداوند مالک تمام این جهان نیست که ما از او تعبیر به ((مالک روزجزا)) مى کنیم ؟ باید بـگـوئیم : مالکیت خداوند گرچه شامل ((هردو جهان)) مى باشد،اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است ، چرا که در آن روز همه پیوندهاى مادى و مالکیتهاى اعتبارى بریده مى شود، و هیچ کس در آنجا چیزى از خود ندارد،حتى اگر شفاعتى صورت گیرد باز به فرمان خداست.

اعـتـقـاد بـه روز رسـتـاخـیز، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابراعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشا ومنکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئى مى اندازد که از همه کار او باخبر است و هم بیاد دادگاه بزرگ عدل خدا.

در حدیثى از امام سجاد(ع) مى خوانیم : هنگامى که به آیه ((مالک یوم الدین))مى رسید، آنقدر آن را تکرار مى کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.

اما کلمه ((یوم الدین)) : در قرآن در تمام موارد به معنى قیامت آمده است ، واینکه چرا آن روز، روز دین معرفى شده ؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و ((دین)) در لغت به معنى ((جزا)) مى باشد، و روشنترین برنامه اى که در قیامت اجرامى شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است.

(آیه 5)ـ.

انسان در پیشگاه خدا:.

از اینجا گوئى ((بنده)) پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبودیت خویش در برابر او، و سـپس از امدادها و کمکهاى او سخن مى گوید: ((تنها تو رامى پرستم و تنها از تو یارى مى جویم)) (ایاک نعبد و ایاک نستعین).

در واقع آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات مى گفت و در اینجاسخن از توحید عبادت ، و توحید افعال است توحید عبادت آن است که هیچ کس وهیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات خدا نـدانـیم تنها به فرمان او گردن نهیم ، و ازبندگى و تسلیم در برابر غیر ذات او بپرهیزیم ، توحید افـعـال آن اسـت که تنها مؤثرحقیقى را در عالم او بدانیم ، نه اینکه دنبال سبب نرویم بلکه معتقد بـاشـیـم هـر سـبـبـى هر تاثیرى دارد به فرمان خداست این تفکر و اعتقاد انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند مى دهد.

(آیه 6)ـ ((ما را به راه راست هدایت فرما)) (اهدنا الصراط المستقیم).

پـس از اظـهـار تـسـلـیم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبودیت و استمداداز ذات پاک او نخستین تقاضاى بنده این است که او را به راه راست ، راه پاکى ونیکى ، راه عدل و داد، و راه ایمان و عـمـل صـالـح هـدایت فرماید، در اینجا این سؤال که چرا ما همواره درخواست هدایت به صراط مستقیم از خدا مى کنیم مگر ماگمراهیم ! مطرح مى شود وانگهى این سخن از پیامبر و امامان که نمونه انسان کامل بودند چه معنى دارد؟!.

در پـاسـخ مى گوئیم : انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف درباره او مى رود، به هـمـیـن دلـیـل بـایـد خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را بر راه راست ثابت نـگـهـدارد دوم اینکه ، هدایت همان پیمودن طریق تکامل است که انسان تدریجا مراحل نقصان را پـشـت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسدبنابراین جاى تعجب نیست که حتى پیامبران و امامان از خـدا تقاضاى هدایت ((صراط مستقیم)) کنند، چه اینکه کمال مطلق تنها خدا است ، و همه بدون استثنا درمسیر تکاملند، چه مانعى دارد که آنها نیز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمایند.

امـام صادق (ع) در تفسیر این آیه مى فرماید: ((خداوندا! ما را بر راهى که به محبت تو مى رسد و به بـهشت واصل مى گردد، و مانع از پیروى هوسهاى کشنده وآرا انحرافى و هلاک کننده است ثابت بدار)).

صراط مستقیم چیست ؟.

((صراط مستقیم)) همان آئین خداپرستى و دین حق و پایبند بودن به دستورات خداست ، چنانکه در سوره انعام آیه 161 مى خوانیم : ((بگو: خداوند مرابه صراط مستقیم هدایت کرده ، به دین استوار آئین ابراهیم که هرگز به خدا شرک نورزید)).

(آیه 7)ـ.

دو خط انحرافى !.

((مـرا بـه راه کسانى هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمتهاى خودقراردادى (نعمت هدایت ، نـعـمـت توفیق ، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم وعمل و جهاد و شهادت) نه آنها که بر اثر اعـمـال زشـت و انحراف عقیده غضب تودامنگیرشان شد و نه آنها که جاده حق را رها کرده و در بـیـراهـه هـا گـمـراه و سـرگردان شده)) (صراط الذین انـعمت علیهم غیر الـمغضوب علیهم و لاالضالین).

در حقیقت خدا به ما دستور مى دهد طریق و خط پیامبران و نیکوکاران و آنهاکه مشمول نعمت و الـطاف او شده اند را بخواهیم و به ما هشدار مى دهد که در برابرشما همیشه دو خط انحرافى قرار دارد، خط ((مغضوب علیهم)) و خط ((ضالین)).

1ـ ((الذین انعمت علیهم)) کیانند؟.

سـوره نـسـا آیه 69 این گروه را تفسیر کرده است : ((کسانى که دستورات خدا وپیامبر را اطاعت کنند، خدا آنها را با کسانى قرار مى دهد که مشمول نعمت خودساخته ، از پیامبران و رهبران صادق و راستین و جانبازان و شهیدان راه خدا و افرادصالح ، واینان رفیقان خوبى هستند)) بنابراین ما در سوره حمد از خدا مى خواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم که در هر مقطع زمانى باید در یکى از این خطوط،انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نمائیم.

2ـ ((مـغضوب علیهم)) و ((ضالین)) کیانند؟ از موارد استعمال این دو کلمه درقرآن مجید چنین استفاده مى شود که ((ضالین)) گمراهان عادى هستند، و ((مغضوب علیهم)) گمراهان لجوج و منافق ، به همین دلیل در بسیارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکرشده.

در آیه 6 سوره فتح آمده است : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک و آنها را که در بـاره خـدا گـمـان بد مى برند مورد غضب خویش قرار مى دهد، وآنها را لعن مى کند، و از رحمت خویش دور مى سازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است)).

به هرحال ((مغضوب علژیهم)) آنها هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت وعناد و دشمنى با حق را مى پیمایند و حتى از اذیت و آزار رهبران الهى و پیامبران درصورت امکان فرو گذار نمى کنند.

پایان سوره حمد.